خانه / ادبیات / انشا درباره ی شانس

انشا درباره ی شانس

انشا درباره ی شانس

۱- انشا درباره شانس با مقدمه و نتیجه گیری

در مورد شانس و اعتقاد آدم‌ها به بدشانس یا خوش‌شانس بودن افراد نظرات مختلفی دارند. نظر شخصی من درباره شانس این است که هیچوقت بطور قاطع نمی‌توان گفت که شخصی بسیار خوش‌شانس است یا بسیار بدشانس است چون هیچ چیز از آینده معلوم نیست و هر اتفاقی می‌تواند رخ بدهد که هیچ‌کس از آن خبر ندارد و هیچ‌وقت نمی‌توان با قاطعیت تمام بگوید که این اتفاق رخ می‌دهد یا نه که این کاملاً طبیعی است چون همه چیز کاملاً شانسی است و شانس یعنی همین!
بعضی از مردم نظراتی اشتباه درباره شانس دارند که اصلاً با عقل و منطق جور در نمی‌آید، مثل اینکه بگویید کسی که خیلی پولدار است شانس زیادی داشته و خداوند شانسی وی را پولدار کرده است ولی این در بسیاری مواقع اشتباه است. آن شخص پولی را که داشته با تلاش و کوشش خود به دست آورده است، تلاش کرده و زحمت کشیده و نه شانسی. البته گاهی برخی اتفاق‌ها در زندگی رخ می‌دهد که اسم آن را فقط شانس می‌توان گذاشت.
من خیلی از وقت‌ها به این پدیده اعتقاد پیدا می‌کنم، مثلا یک‌بار وقت امتحان‌ها که همه بخش‌ها را نخوانده‌ایم، یکدفعه سوالات امتحان از آن بخش‌هایی هستند که خوانده بودیم و یا یکدفعه یک نفر سوالی را از دبیر می‌پرسد که جوابش به من کمک می‌کند و آنجاست که می‌گویم شانس با من یار بوده است.
یا اینکه وقتی امتحانم یا کاری که می‌خواهم انجام بدهم را درست و حسابی از پسش برنمی‌آیم می‌گویم شانس نیاوردم یا شانس نداشتم… ولی خوب که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که شانس پدیده درونی است و به افکار مثبت و منفی خود انسان هم بستگی دارد و اینکه می‌گوییم شانس آوردیم یا نه مربوط به همین افکار ماست. با مثبت‌اندیشی شانس‌های خوب به سمت ما جذب می‌شوند.
بعضی وقت‌ها هم بدشانسی را دلیل اتفاقات روزمره می‌دانیم مثلاً وقتی کسی تصادف می‌کند و اتفاقی خطرناک برایش می‌افتد می‌گوییم این اتفاق شانس بدش بوده ولی نمی‌گوییم که اگر آن شخص احتیاط کرده بود شاید این اتفاق برایش نمی‌افتاد.
با همه این احوال بعضی وقت‌ها هم اتفاقاتی رخ می‌دهند که خارج از اختیار ماست و اصلاً انتظارشان را نداریم مثلاً برنده شدن ماشین ۲۰۰ میلیونی در یک قرعه‌کشی بزرگ. البته در این قضیه باز می‌شود گفت خودش هم تلاش کرده و حساب باز کرده است و بستگی به افکار و تلاش انسان دارد. اما آخر افراد زیادی حساب باز می‌کنند و هرچقدر هم بتوانم مثبت فکر کنم و بگویم من برنده می‌شوم قطعاً برنده نمی‌شوم و این خودش می‌تواند یک شانس باشد.
در نتیجه بهترین برخورد با پدیده شانس این است که آن را قبول داشته باشیم اما خیلی هم فکر خودمان را درگیر آن نکنیم. خودشانسی یا بدشانسی گاهی به افکار ما بستگی دارد.

۲- انشا خنده دار درباره بدشانسی

شانس یا بدشانسی همیشه هم آنقدرها بدون مقدمه سراغ انسان نمی‌آید. مانند حکایتی که از زمان‌های قدیم نقل می‌کنند و آن درباره مرد جوانی است که در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می‌کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد، در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد.
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین‌ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچک‌تر از قبلی که با سرعت حرکت کرد.
جوان پیش خودش گفت: منطق می‌گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر می‌کرد ضعیف‌ترین و کوچک‌ترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد. اما از بدشانسی گاو دم نداشت.
از این انشا نتیجه می‌گیریم مرد جوان بهتر بود تکیه بر قانون احتمالات را کنار بگذارد و به این فکر کند که شانس چیز دیگری در برابرش گذاشته و وقتی که توان مقابله در خودش می‌دید، به تلاش دست بزند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme